کد مطلب:225149 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:225

بدایت بنای نوبهار بلخ و کیفیت بنیان و بانی آن و چگونگی ابنیه و سدنه آن
مسعودی در كتاب مروج الذهب می نویسد جمعی كثیر از اهالی هند و چین و جز ایشان بر آن عقیدت می رفتند كه یزدان بی شبه و نظیر «تعالی الله عما یصفون» جسم است و فریشتگان آسمانی اجسام هستند و برای آنها اندازه و اقدار است و خدای و ملائكه خدای در پرده آسمان پوشیده و محجوب هستند این عقیدت ناتندرست و اندیشه ی ناصواب بدانجا كشید كه تمثالها و بتها بساختند و پیكر یزدان و هیكل فریشتگان انگاشتند و آن جمله را قدود و خدود [1] و اشكال مختلفه بود برخی بر گونه انسان و برخی بر دیگر جنبدگان بودند پس بتكریم و تعظیم خدایان خود ساخته و فریشتگان خود بپرداختند و هر كسی بنده خود را خدای خود ساخت و هر كه این گونه خدای از خویش ساخت و ندانستند آنچه را كه خود ساخته و خلق كرده و حد و اندازه برگرفته خالق او و صانع او نتواند بود پس از آنها در پیشگاه اصنام قربانها بگذرانیدند و نذورات بنمودند چه آنها را همانند حضرت باری دانستند و این كردار را اسباب تقرب به حضرت آفریدگار پنداشتند و دلیل وصول به مقامات و مثوبات انگاشتند.

و بر این حال و عقیدت مدت زمانی بگذاشتند تا گاهی كه حكما و علمای ایشان بنظر عقل نگران شدند و آن جماعت را متنبه ساختند به اینكه گردونهای گردنده و ستاره های رخشنده از سایر اجسام بحضرت خداوند علام نزدیكتر و زنده و گویا هستند و فریشتگان در میان ایشان و یزدان آمد و شد كنند و هر چه در این عالم بروز و ظهور می نماید بمقدار آن چیزی است كه ستارگان آسمان بفرمان یزدان به جریان آن توجه می كنند.

چون مردمان این سخنان را از حكیمان بشنیدند بتعظیم كواكب و افلاك پرداختند و قربانیها برای آنها بگذرانیدند تا سودمند شوند و بر این كار و كردار



[ صفحه 334]



روزگاری بانجام رسانیدند و چون دیدند كواكب در روز پوشیده بلكه بعضی شبها بواسطه وجود ستوری كه از ابر و میغ و ابخره در جو نمودار شود مخفی می گردد پاره ای از حكمای آن زمان بدیگران امر كردند كه برای آن كواكب تمثالها و بتها بصورت و اشكال كواكب مقرر دارند ایشان نیز بعدد كواكب بزرگ مشهور تمثال و صور از سنگ و چوب و زر و سیم و فلزات برآوردند و هر صنفی از آن مردم از آن هفت كوكب یكی را اختیار كرده و نوعی از قربانی برخلاف آنچه برای آن دیگر مقرر داشته بودند بگذرانید و برحسب نظر كواكب چنان افتاده بود كه چون این مردم بتعظیم آن صورت و بت می پرداختند حركت اجسام علویه از كواكب سبعه به آنچه اراده می كردند حركت می كرد و ایشان برای هر بتی بتخانه و هیكل مفردی بنا كردند و آن هیاكل را بنام آن هفت كوكب نامیدند.

و جماعتی بر آن عقیدت بودند كه بیت الحرام در مرور دهور و ادوار روزگار در سایر ازمنه و اعصار بزرگ و معظم بوده است زیرا كه بیت زحل است و زحل متولی آن می باشد و چون از شئونات زحل بقا و ثبوت است پس آنچه بزحل تعلق داشته باشد زایل و كهنه نگردد و همیشه معظم و محترم باشد و در این باب اقوالی یاد كرده اند كه بواسطه شناعت آن شایسته نگارش نیست.

بالجمله بعبادت اصنام روزگار نهادند تا یوزاسف حكم هندی از هند بسند و از آنجا بشهرهای سجستان و زابلستان و كرمان درآمد و خودر ا پیغمبر خواند و گفت من در میان خدای و مخلوق میانجی هستم پس به زمین فارس آمد و این وقت اوایل سلطنت طهمورس ملك الملوك عجم بود و دین صائبی از یوزاسف رواج گرفت و او مردمان را به زهد در این عالم سفلی و اشتغال به عوالم علوی دعوت می كرد و عبادت اصنام و سجود به آن را تجدید نمود. به آتش تعظیم كرد و مردمان را بتعظیم به آن مأمور داشت و می گفت آتش بفروز شمس و دیگر كواكب همانند است و نور بر ظلمت افضل است و نور را مراتب عدیده است.

و بر اینگونه مدتی بگذرانیدند و عمرو بن لحی ببالید و با قوم خود بمكه آمد



[ صفحه 335]



و به امور بیت استیلا یافت بعد از آن به شهر بلقاء كه از اعمال دمشق از اراضی شام است بیامد و در آنجا قومی را به عبادت اصنام بدید پرسید اینها چیستند گفتند ارباب هستند و ما به آنها یاری می جوئیم و یاری می بینیم و آب می طلبیم و كامیاب می شویم و هر كس از آنها چیزی بطلبد عطا می كنند عمرو بن لحی خواستار شد تا صنمی بدو دهند پس هبل را بگرفت و با خود ببرد و بر كعبه نصب كرد اساف و نائله را نیز با خود داشت آنگاه مردمان را به تعظیم و عبادت آن اصنام بخواند ایشان نیز اطاعت كردند و بر آن حال ببودند تا دین اسلام ظاهر و رسول خدای صلی الله علیه و آله مبعوث شد و بلاد را از لوث اصنام بشست و بندگان خدای را از ظلمت ضلالت و غوایت نجات بخشید.

و این جماعت می گفتند بیت الحرام از آن خانه های هفتگانه معظم است كه به اسماء هفت كوكب سیاره برپای داشته اند بیت دوم بر فراز كوه اصفهان است و آنرا مارس گویند و در سه فرسنگی اصفهان است سوم را سند وساب گویند و در بلاد هند است بیت چهارم نوبهار بلخ است بیت پنجم غمدان است كه در شهر صنعاء یمن است بیت ششم كارشان شاه و بانی آن كارش پادشاه و بقولی نام آن كاوسان و بانی آن كاوس شاه است و بیت هفتم در اعلی بلاد چین است و تفصیل این بیوت وسایر بتخانه ها كه طوایف و قبایل دیگر در بلاد و اماكن و جبال دیگر بر نهاده اند در مروج الذهب مسطور است.

بالجمله مسعودی می گوید نوبهار را در شهر بلخ به اسم قمر بساختند بانی آن منوچهر شاه پادشاه عجم است و هر كس متولی سدابة و خدمت و حفاظت این بیت بودی در خدمت ملوك عجم بسی معظم و محترم و مطاع گردیدی و فرمانش را اطاعت كردندی و بحكم او روی آوردندی و اموال فراوان بخدمتش حمل نمودندی و موقوفات از بهرش مقرر داشتندی و متولی این امر را هر كس بودی برمك خواندندی و ازین جهت جماعت برامكه را برمك و برمكی گفتند كه خالد بن از اولاد كسانی بود كه متولی این بیت بودند و بنای این بتخانه از تمامت ابنیه جهان سخت تر و عالی تر بود و بر بالای كنگره های آن نیزه ها نصب كرده و پاره های حریر و دیبای



[ صفحه 336]



سبز بر آن جمله علاقه كرده بودند كه طول هر شقه یكصد ذراع و كمتر از آن بود و برای این شقاق حریر نیزه ها و چوبها نصب كرده بودند تا آن حریرها را از زحمت و زایش باد تند نگاهدار باشد.

گفته اند روزی صرصری عاصف برخاست چنانكه یكی از كنگره ها و شقاق را بركند و دور افكند و آن پاره كنگره پنجاه فرسنگ یا بیشتر آن سوی تر بیفتاد و این خبر اگر مقرون بصدق باشد دلالت می كند بر كثرت ارتفاع این بنا در هوا و نهایت سختی بنای آن. و باروی محیط بر این بنیان چندین میل مسافت دارد و علو این سور و عرض آن چون مشهور است مذكور نداشتیم.

در بعضی كتب نوشته اند: نوبهار نام آتشكده عظیمی است كه سلاطین عجم در بلخ ساخته و به انواع نقش و نگار و تصاویر و جواهر الوان مزین داشته و طاق گنبدش را افزون از صد ذرع و ارتفاع داده و بر بالای گنبد پرده بیدقی علامت شوكت سلطنت و قدرت را كشیده بودند بهر هنگام باد وزیدی حریریكه بر علم قبه آن كشیده بودند چنان برافراختی كه در شهر ترمد بچندین فرسنگ فاصله بدیدندی و مردم ایران به زیارت آتشكده بلخ بامیان از شهرهای دور و نزدیك بیامدند و به تماشای آن خانه ی عبادت و صومعه ی طاعت اقامت می كردند و بعضی منزوی می شدند و در حوالی آن گنبد رفیع و خانه وسیع سیصد و شصت مقصوره معمور ساخته و دربایست آن را فراهم كرده بودند تا خدام و سدنه ی آنجا در آنها منزل كنند و از آن گونه پوششها و زینتها كه در آن بنای رفیع و گنبد منیع بكار برده بودند ابصار بینندگان خیره و حیران می شد.

مسعودی می گوید بعضی از اهل روایت و تفسیر گفته اند كه بر در نوبهار یعنی آتشكده بلخ مكتوبی بزبان فارسی قرائت نمود كه ترجمه اش به عربی این است كه وزاسف گفته است «ابواب الملك تحتاج الی ثلاث خصال عقل و صبر و مال» پیشگاه سلاطین را سه چیز لازم است تا ملازم آن شوند یكی عقل و دیگر صبوری و دیگر داشتن مال و در زیر آن كلمات دیگری نوشته است «كذب یوزاسف اذا الواجب علی الحر لماذا كان معه واحدة من هذه الخصال أن لا یلزم باب السلطان» دروغ گفته است یوزاسف



[ صفحه 337]



زیرا كه بر آزادگان جهان واجب است كه هر وقت دارای یكی از این خصال شدند ابدا گرد خدمت و درگاه پادشاهان نگرند. معلوم باد چنانكه فردوسی علیه الرحمه اشارت كرده است و از اشعار دقیقی شاعر مندرج داشته است:



چو گشتاسب را داد لهراسب تخت

فرود آمد از تخت و بر بست رخت



ببلخ گزین شد بر آن نو بهار

كه یزدان پرستان در آن روزگار



مر آن خانه را داشتندی چنان

كه مرمكه را تازیان این زمان



بر آن خانه شد شاه یزدان پرست

فرود آمد آنجا و هیكل به بست



نشست اندر آن خانه بافر وزین

پرستش همی كرد رخ بر زمین



پرستش همی كرد خورشید را

چنان چونكه بدراه جمشید را



معلوم می شود كه در آن زمان نوبهار بتخانه بوده است و هیكل و بتی بنام خورشید داشته و از عهد منوچهر تا آن زمان كه قریب چهارصد سال بوده است این بنا بوضع بتخانه بوده و می رساند كه این خورشید پرستی از عهد جمشید است و از این شعر امیر معزی:



بتا چنین كن از آن روی بزم و خانه خویش

اگر چه خانه ی تو نوبهار برهمن است



نیز همان مقصود را می رساند اما صاحب فرهنگ به این اشعار اشارت كند و گوید از اشعار دقیقی مستفاد می شود كه نوبهار آتشكده است و از شعر امیر معزی مكشوف می افتد كه بتكده بوده است و می گوید نوبهار را بهار نیز می گویند.

بهار در لغت بمعنی آتشكده و بتخانه است و در كتاب برهان می نویسد بهار بتخانه چین و آتشكده تركستان و سرای زرنگار و منقش باشد و بمعنی بت یعنی صنم هم خوانده اند و شكوفه و گل هر درخت را گفته اند و به معنی فصل ربیع نیز هست و در لغت نوبهار می گوید نام آتشكده بلخ است و آنرا برمك اولین برامكه بساخت و به دیبای الوان بیاراست و نام بتخانه ی هم هست می گوید بعضی گویند همان خانه بزرگ است كه در بلخ ساخته بودند و در آن عبادت آتش می كردند.

و نیز مسعودی در ذیل نگارش اخبار آتشكده ها می نویسد و می گوید اول كسی كه



[ صفحه 338]



از سلاطین فارس بنای آتشخانه نهاد فریدون بود و سبب این شد كه وقتی فریدون آتش را نگران شد اهلش به تعظیم آن می گذرانیدند و به عبادت و پرستش آن اعتكاف داشتند ازین داستان و حكمت عبادت آن پرسید دلایل و حكایاتی چند بدو عرضه داشتند كه او را به عبادت آن خواهان ساخت و گفتند آتش در میان خدای و بندگان خدای واسطه است و نار از جنس آلهه نوریه است چه ایشان برای نور قائل به مراتب هستند و در میان طبع نار و نور فرق گذاشته اند و گمان چنان برده اند كه حیوان را قوه نوریه جذب می كند لاجرم نفس او را می سوزاند مانند پروانه كه شب هنگام پرواز می كند و با اینكه جسم او لطیف است نفس خود را بر فروز چراغ می افكند و می سوزد و هم چنین پاره حیوانات دیگر كه شب هنگام صید آنها بفروز چراغ ممكن می شود.

بالجمله از اینگونه كلمات بگفتند تا فریدون فرمان كرد تا چندی از آن آتش را به خراسان حمل كرده و در طوس آتشكده برای آن مقرر داشتند و نیز در بخارا آتشكده برآوردند و بردسوره نامیدند و آتشكده دیگر در سگستان كه عبارت از زابلستان و سیستان و معربش سجستان است بساخت و كراگرگان نام كرد و این بنا را بهمن بن اسفندیار بن گشتاسب بپای آورد و آتشكده دیگر در میان شیروان [2] و اران بتخانه برآوردند و در آنجا بتها بگذاشتند و انوشیروان اصنام را بیرون آورد و از این خبر معلوم می شود كه چون بر كیش زردشت و آتش پرست بود در یك خانه جای دو معبود نمی دید یكی از شعرای بعرب می گوید:



الارض مظلمة، و النار مشرقة

و النار مسودة، مذ كانت النار

اشارت به همین كیش است و بعضی گفته اند انوشیروان چون به این آتشكده بگذشت و آتشی بزرگ بدید آن آتش را به موضعی كه موسوم به بركه است نقل نموده و آتشكده دیگر بساختند كه نامش كوسجه و بانیش كیخسرو بود، در قومس آتشكده بزرگ بود كه بانی آنرا نشناختند و جریس نام داشت گفته اند گاهی



[ صفحه 339]



كه اسكندر بر آن آتشكده بگذشت و غلبه كرد به حال خود بگذاشت و خاموش نساخت.

و هم گفته اند در پیش زمان در این مكان آتشكده شهری بزرگ بوده كه دارای ابنیه عجیبه بود و در شهر خانه ای بس عجیب الهیئة بنا شده بود و بتها و بهرمنها [3] در آنجا نصب كرده بودند پس از چندی آن شهر را با آنچه بتخانه در آنجا بنیان كرده بودند ویران كردند و به جای آن بهرمن خانها بیتی عظیم برنهادند و این آتش را در آنجا بگذاشتند و آتشكده دیگر بپای داشتند بانی آن فارس [4] بن كاوس بود و این در آن زمان اتفاق افتاد كه در سمت شرقی چین پهلوی بركه اقامت داشت و دیگر آتشكده در شهر ارجان از زمین فارس بود و این آتشكده های دهگانه قبل از ظهور زردشت پیغمبر جماعت مجوس بود و از آن پس زردشت آتشكده ها بپای كرد و از آن جمله آتشكده بود كه در شهر نیشابور بنا نمود و آتشكده دیگر در شهر نسا و بیضاء از بلاد فارس بساخت و پادشاه را بازداشت كه آتشی را كه جمله ملوك آنرا عظیم شمرده باشند طلب كند این گونه آتش را در شهر خوارزم بدیدند و بمدینه داراب جرد از بلاد فارس نقل و روشن كردند.

مسعودی می گویند این ناركده گشتاسبی در این زمان كه سال سیصد و سی و دوم هجری است آذرجوی یعنی نارالنهر نام دارد و جماعت مجوس این آتشكده و آتش را از تمامت آتشكده های دیگر معظم تر می شمارند مردم عجم گویند در آن هنگام كه پادشاه ایران كیخسرو بطرف تركستان بجنگ می رفت و بخوارزم رسید چون آن آتش را بدید تعظیم و سجود نمود و برخی گفته اند انوشیروان همان كس باشد كه این نار را بكارسان نقل نمود كارسان بمعنی ظرف یا صندوقی است كه از چوب و گل سازند و چون دولت اسلام ظاهر شد جماعت مجوس بترسیدند كه مسلمانانش خاموش سازند لاجرم بعضی در كارسان نهادند و برخی را بشهر بیضا انتقال دادند تا باقی بماند یعنی اگر یكی را خاموش گردانند آن دیگر روشن بپاید.

بالجمله جماعت فارسیان را در استخر فارس آتشكده ایست كه مردم مجوس و آتش پرستان برای اصنام بسی عظیم می داشتند همای بنت بهمن گاهی كه سلطنت



[ صفحه 340]



یافت آن اصنام را بیرون آورده آتشكده مخصوص گردانید پس از آن آتش را از آنجا نقل دادند و آن خانه خراب شد مسعودی گوید مردمان در این عهد ما كه مطابق سال سیصد و سی و دوم هجری است می گویند آنجا مسجد حضرت سلیمان بن داود علی نبینا و آله و علیهماالسلام بوده و به آن حضرت شناخته می شده و من به آنجا درآمدم و در یك فرسنگی شهر استخر واقع است و بنیانی عجیب و هیكلی عظیم و ستونهای سنگی بس عظیم و نجیب بدیدم كه در اعالی آن صورتهای ظریف از سنگ برآورده از قبیل صورفیل و حیوانهای بزرگ اندام قوی هیكل عظیم الشكل و ابنیه و آثار و حیزی عظیم و باروئی منیع از سنگ بر آن احاطه دارد و صورتهای اشخاص را از سنگ برآورده و در سنگ تراشیده و بسیار محكم و متقن است و گمان مردم این است كه این ها صورتهای انبیاء عظام علیهم السلام است و این بنا در دامنه كوهی واقع است و همواره در شب و روز ازین هیكل باد می ورزد و صدائی دارد و پاره ای از مسلمانان بر آن عقیدت هستند كه حضرت سلیمان علیه السلام باد را در این مكان محبوس كرده است و آن حضرت تغدی در بعلبك زمین شام و تعشی در این مسجد می فرموده است و ظهر در مدینه تدمر ما بین قلعه بعلبك و این مسجد فرود می شده است.

معلوم باد چنانكه در تواریخ مسطور است از جمله آثار و آیاتی كه در شب ولادت باسعادت حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله ظاهر شد افسردگی آتشكده فارس بود كه هزار سال برگذشته بود كه هرگز خاموش نشده بود و در شهر شاپور از اراضی فارس آتشكده ایست كه جماعت مجوس بسی عظیمش می شمارند و داراب بن دارا پادشاه عجم آنرا بنیان كرده است و در شهر جور از زمین فارس كه گلاب جوری را از آنجا حمل می نمایند آتشكده ایست كه اردشیر بابكان ملك الملوك ایران در آن شهر بساخته است و من آتش خانه را دیده ام در فضائی بر كنار چشمه ای كه در آنجا واقع است و بنائی عجیب است و مردم مجوس را در آنجا جشنی است و یكی از متنزهات فارس است.

و در وسط شهر جور بنیانی است كه فارسیانش عظیم می شمارند و آنجا را طربال



[ صفحه 341]



می نامند و مسلمانانش ویران كردند و میان جور و شهر كوار ده فرسنگ فاصله است و در شهر جور گلاب گواری را می گیرند و شهر به شهر می برند و این گلاب را كه در جور می سازند بگوار منسوب می دارند و این گلاب جوری بواسطه صحت آب و خاك جور بهترین گلابهای عالم است از جور تا شیراز بیست فرسنگ طول مسافت است و این شهر در زبان فارسی گور با كاف فارسی كه بمعنی قبر است و عضدالدولة بن بویه بسیار بدین شهر بیامدی و مردمان همی گفتند شاه بگور رفت عضدالدوله را این سخن ناپسند و فیروزآباد نام كرد.

یاقوت حموی گوید اردشیر بابكان شهر جور را در فارس بنیان كرد و از نخست این مكان بیابانی بود اردشیر به آنجا بگذشت و پسندیده داشت و به فرمود شهری بنیان كردند و اردشیر خوره نام نهادند یعنی حصه اردشیر چه یكی از پنج قسمت مملكت فارسیان اردشیر خوره است كه عبارت از الكه [5] شیراز و غیره باشد و عرب این جا را جور نامیدند و بنای این شهر بر گونه شهر دارابجرد است و در این شهر آتشكده منصوب نمود و این شهر را باروئی و چهار دروازه و در وسط بنائی است مثل دكه، عرب آنجا را طربال می خواند و عجم ایوان و كیاخره خوانند و اردشیر بنای آن كرده بسیار بلند و رفیع است چنانكه هر كس در آنجا باشد بر تمام شهر مشرف خواهد بود و در بالای آن آتشكده ای بنیان نمود و بپاره ای تدابیر مهندسین آب را از نشیب كوه تا به این آتشكده بردند و از آن پس این بنا ویران شد و شهر جور در دولت اسلام بدست عبدالله بن عامر مفتوح گشت.

و نیز اردشیر آتشكده دیگر بنا نهاد و آنرا بار نامید و هم در خلیج قسطنطنیه شاپور بن اردشیر بابكان آتشكده بنیان كرد و آن بنا تا زمان خلافت مهدی عباسی بپای بود و در آن روزگار خراب شد بالجمله سلاطین عجم چنانكه در چهار چمن مسطور است بیست و چهار هزار آتشكده در مملكت ایران و دیگر ممالك جهان برآوردند پاره ای قبل از ظهور زردشت پیغمبر مجوس و بیشتر آن بعد از ظهور وی بود چنانكه در حكایت لهراسب و گشتاسب و اسفندیار و ترویج دین او بدست اسفندیار



[ صفحه 342]



حتی بنیان آتشكده در مملكت چین و دیگر ممالك روی زمین و پاره ای قصص غریبه و ابنیه عجبیه و عقاید مردم عجم در كتب تواریخ و مروج الذهب مسطور و محتاج بیك مجلد كتاب مبسوط است.

و این معنی نیز مكشوف است كه مذهب آتش پرستی در زمان قابیل بعد از قتل برادرش هابیل در اوایل هبوط آدم صفی علیه السلام و بت پرستی بعد از مرگ اسقلینوس شاگرد حضرت ادریس بعد از چند سال رفع آن حضرت به آسمان نمایان شد و پرستش آفتاب و ستارگان در زمان صاب بن ادریس علیه السلام روی داد و او را صاب حكیم گویند و گروهی بر آن عقیدت رفته اند كه اول پیغمبران آدم صفی علیه السلام و آخر ایشان صاب بن ادریس است و نه آن است كه صاب بن ادریس این كیش را بیاورده است بلكه یوزاسف حكیم پس از وی این كیش را اختراع و منسوب بدو و تقریر هیاكل بسلیقه خود نمود و پس از وی پاره حكماء بسلیقه خودشان وضع هیاكل نمودند چنانكه در كتب تواریخ صورت هر یك را كه موافق با یكی از ستارگان سیاره است یاد كرده اند.

و عقیدت این طایفه كه منسوب به صاب هستند و ایشان را صائبین گویند این است كه پرستش آفتاب و ستایش كواكب از مفترضات است و محققین ایشان گویند ما كواكب را یزدان ندانیم بلكه این صور را كه مظهر انوار كردگار است قبله عبادت شناسیم و ازین طایفه در جهان بسیارند و در ممالك ایران در خطه خوزستان تاكنون در كمال ذلت و مسكنت سكون دارند.

در هر صورت چنانكه سبقت نگارش گرفت نوبهار بلخ را منوچهر پادشاه ایران پسر فریدون بن اتقیان بنا كرده است تواند بود در آن وقت بموجبی كه مذكور شد كه در زمین بر صورت كواكب آسمانی صورتها و هیكلها برآوردند و اسباب تقرب آفریدگار را در پرستش این بتها دانستند از نخست بتخانه بوده است و چون نوبت سلطنت به لهراسب رسید و به شرحی كه در تواریخ مذكور است بعد از سالیان دراز سلطنت خود را به گشتاسب تسلیم كرد خود در نوبهار بلخ به عبادت مشغول شد به همان



[ صفحه 343]



حالت بوده است.

چنانكه در شارستان كه هم این كتاب را چهار چمن نامند در ذیل احوال لهراسب می نویسد در جوانی مرتاض بود لكن در كوه مسكن نداشت و از خلایق دوری نمی گزید اما همواره پرستش خدای می كرد و شبها بپای ایستاده بود تا آفتاب طلوع می كرد و بعد از طلوع نیر اعظم و سجود و مراسم تحیت بكار خویش می پرداخت و می گوید در پایان عمر سه سال در محلی كه هم آتش و هم صورت آفتاب موجود بود بایستاد مطلقا نه نشستی و لقمه ی چند ایستاده به وقت نماز شام تناول می نمود و بدین طریق به ذكر ایزد متعال ماه و سال سپردی و پس از سی سال زردشت مبعوث گشت و این وقت امراض مختلفه در لهراسب پدیدار بود و به دعای زردشت صحت یافت و این وقت آتشكده ها برپای شد و لهراسب در نوبهار بلخ مشغول عبادت بود و زردشت نیز با او می گذرانید چنانكه بعد از آنكه از جانب پسرزاده افراسیاب به بلخ آمد و لهراسب را در پهنه جنگ بكشت تور براتور از لشكریان او بهمان عبادتگاه بتاخت و زردشت را در حال عبادت بكشت، زردشت نیز سبحه ای كه بدست داشت بدو افكند و آتش از آن جستن كرد تور براتور را بسوخت.

و ازین جمله حكایات مشهود می گردد كه نوبهار گاهی بتخانه و گاهی آتشكده و گاهی هر دو بوده است فارسیان نیز گاهی بت پرست و گاهی آتش پرست و گاهی هم هر دو را می پرستیدند به عقیدتی كه مذكور شد، لكن آن روایت و حكایت كه برمكه همان است بسیار سخیف و از درجه اعتبار ساقط و از مقام اعتنا هابط است.

یاقوت حموی می گوید نوبهار بضم نون و سكون واو و باء موحده مفتوحه و الف و راء مهمله در دو موضع است یكی نزدیك به شهر ری و دیگر نوبهاری است در بلخ كه برامكه ساخته اند و ایشان جماعتی از اهل شرف و قبل از ملوك طوایف بودند و با پرستش اصنام می گذرانیدند وقتی از مكه معظمه و كعبه مشرفه شرفهما الله تعالی با ایشان حدیث كردند و از آداب عرب نسبت به آن مكان مقدس بازگفتند لاجرم ایشان نیز بنیان نوبهار را نموده در اطرافش نصب اصنام كرده آن بنا را به دیباهای



[ صفحه 344]



گوناگون و گوهرهای رنگارنگ بیاراستند.

و معنی نوبهار بها و تازه است چه ایشان هر وقت در بنیان آن بنا طاقی برزدند یا بنائی نیكو برنهادند مكلل به ریحان می داشتند و زمان طلوع ریحان بدانجا می شدند و در هنگام ظهور بهار در آنجا به فراغت می گذرانیدند به این مناسبت نوبهارش خواندند و فارسیان به تعظیم این بنیان می پرداختند و به آهنگ آنجا از هر شهر و دیار می تاختند و در آن پیشگاه اهدای تحف و مهدی می ساختند و كوس شادی می نواختند و نزد عبودیت می باختند و بر نطع نفیسش رخ می نهادند و پیاده و سواره شاه و وزیر و برنا و پیر می شتافتند و بر پیل دمان تخت استراحت می جستند و از بدایع و نفایس عجیبه اش متحیر و مات می گردیدند و آن كس را كه به خدمت و حراست آنخانه اشتغال داشت برمك می نامیدند و چون به آن مكان نزدیك می شدند بت بزرگ را سجده می نمودند و دست برمك را می بوسیدند و چون برمك از جهان می گذشت پسرش را در جای او برمك می ساختند و بر این گونه روزگار بسپردند تا نوبت با برمك پدر خالد بن برمك رسید.

و بعضی گویند نوبهار نام آتشكده ایست كه در بلخ بود و برمك پدر خالد تعمیر این بنا را بنمود و به خدمت آن قیام ورزید از این روی قدر و مقام آن مكان عظیم گشت و از خبر یاقوت حموی نیز معلوم شد كه نوبهار گاهی بتخانه و گاهی آتشكده بوده است و گاهی دارای هر دو رتبت می شده است.



در طرف حرم دیدم دی مغبچه می گفت

این خانه به این خوبی آتشكده بایستی



ندانیم پهنه اوهام نكوهیده فرجام را چه وسعتها و خیالات شیطنت آیات را چه گردشها و دست تدلیس و تلبیس ابلیس را بر جهانیان چه قدرتها و قوتهاست ایزد متعال در همه وقت و همه حال عقل و هوش آدمی را از گزند وساوس شیطانی و هواجس نفسانی نگاهبان باد.

و نیز نوبهار قریه ایست در چهار فرسنگی شهر بلخ و در آنجا آتشكده بزرگ بوه و بعضی گفته اند آتشكده نوبهار همان است و بعد از ظهور اسلام ویران شده



[ صفحه 345]



و در زمان سطان حسین بایقرا در آنجا قبری نمودار و لوح سنگی بر سر آن قبر پدیدار شد و بر آن نوشته بودند «هذا قبر علی بن ابیطالب» همان وقت گنبد و بارگاه برفراز آن قبر برآوردند و عمارات عالیه و موقوفات كثیره برای خدام مقرر داشتند مردمان نیز معجزات بسیار مشاهدت می كردند اكنون زیارتگاه خاص و عام و معروف به علی شاه مردان است.

در برهان قاطع و كتب لغات فارسیه می نویسد برین نام آتشكده بوده است و ازین پیش مرقوم داشتیم كه هر مكان را خواه در زمین یا آسمان نسبت به مرقد انبیای عظام و اولیای فخام بدهند اگر چه در آن مكان هم مدفن ایشان نباشد محض پاس عظمت آن نسبت بروز معجزات و خوارق عادات و ظهور كرامات خواهد شد و این نیز معجزه بس بزرگ است.

و نیز حموی در معجم البلدان می نویسد در حوالی نوبهار اصنام می نهادند و به دیبا و حریر مزین و به جواهر نفیسه معلق می داشتند و مردم فرس این بنا را معظم و تقدیم هدایا و به انواع اثوبه ملبس و به رقبه برترینش نصب اعلام می نموده و آن قبه را استن می خواندند و صد ذراع در صد ذراع و ارتفاع افزون از صد ذراع و مستدیر و در حوالی آن خانه سیصد و شصت مقصوره مخصوص خدمه و قوام و سدنه آنن بر نهاده و هر یكی از سكان این مقاصیر را یك روز نوبت بود و تا یكسال دیگر او را حق خدمت نبود.

گفته اند گاهی چنان اتفاق افتادی كه بادی سخت وزان شدی و آن حریر را كه بر علمی كه بالای قبه بود بركندی و تا ترمد كه دوازده فرسنگ طول مسافت بود دور افكندی و سادن اكبر را برمك نامیدند چه نوبهار را همانند مكه و سادنش را ابن مكه می نامیدند و ملوك چین و هند و كابل شاه و اغلب سلاطین به این كیش بودند و به این خانه می آمدند و بت بزرگ را سجده می نهادند و دست برمك را می بوسیدند و در اطراف نوبهار هفت فرسنگ در هفت فرسنگ زمین را مخصوص برمك می فرمودند و اهالی این رساتیق عبید برمك بودند و به هر چه اراده كردی در حق ایشان حكم راندی



[ صفحه 346]



و موقوفات كثیره و هدایائی كه به این خانه می رسید به جمله خاص به برمك می رسید تا در زمان عثمان بن ابان و فتح خراسان منصب سدانه بیت با برمك پدر خالد بن برمك رسید و با رهاین بدرگاه خلافت پناه آمد و مسلمانی گرفت.

طرخان پادشاه تركستان چون خبر مسلمانی او را بدانست او را به بازگشت از اسلام امر كرد برمك قبول نكرد طرخان با جمعی كثیر به طرف او روی آورد برمك بدو نوشت تو خود می دانی من دوستدار سلامت هستم و هر وقت از پادشاهان استنجاد كرده ام با من همراهی نمودند هم اكنون عنان خیال خود را از من بگردان و گرنه مرا بر ملاقات خود باز می داری، نیزك طرخان چون این جواب را بدید بازگردید و از آن پس او را فریب داده غفلتا بتاخت و او را باده تن فرزندانش بكشت و جز یك طفل كه برمك پدر خالد است باقی نماند چه او را مادرش فرار داده به بلاد كشمیر برد، و برمك در آن جا ببالید و تحصیل علم طب و نجوم و انواع حكمت نبود و بر كیش پدران خود می زیست.

و از آن پس مردم آن بلد را طاعون و وباء فروگرفت و گفتند این از اثر دین اسلام است كه به آن اندر شده اند و به برمك بنوشتند و او نزد ایشان بیامد و او را در مكان پدرانش بنشاندند و به تولیت نوبهار نامدار شد و دوشیزه ملك صغانیان را تزویج كرده و او را حسن نام نهاد و مكنی به او شد و نیز خالد و عمر و خواهرش كه او را ام خالد می نامیدند از وی پدید شد و سلیمان بن برمك را مادری بود كه او را از زوجه بخاریه بیافت و این برمك و ام القاسم از زنی دیگر بود كه او را نیز از اهل بخارا بزوجیت در آورده بود و چون عبدالله بن عامر بن كریز خراسان را بر گشود به شهر بلخ آمد و نوبهار را ویران ساخت و یكی از شعراء این چند شعر را در این باب گفته است.



أوحش النوبهار من بعد جعفر

و لقد كان بالبرامك تعمر



قل لیحیی أین الكهانة و السحر

و أین النجوم عن قتل جعفر



أنسیت المقدارام زاغت الشمس

عن الوقت حین قمت تقدر



و چون برمك نوبهار را تعمیر می نمود، ابوالهول حمیری این شعر را در



[ صفحه 347]



مدح فضل بن ربیع و هجو فضل بن یحیی بن خالد برمكی گفت.



فضلان ضمهما اسم

و شتته الاخبار



آثار فضل الربیع

مساجد و منار



و فضل یحیی ببلخ

امارة النوبهار



و ما سواه اذا ما

ایثرت الاثار



بیت یوحد فیه

و یعبد الجبار



و بیت شرك و كفر

به تعظم نار



مقصودش این است كه فضل بن ربیع بانی مساجد و آثار اسلامیه و فضل بن یحیی محیی آتشكده و آیات كفریه است اما این شاعر از روی انصاف نرفته است زیرا كه در آن زمان قریب العهد باسلام بودند و هر كس را چند پدر و جد به بالا می بردند غالبا بر دین جاهلیت و كفر و شرك و آتش پرستی و پرستش اصنام و دیگر ادیان باطله می پیوست اما آن آثار جود و عظمت فتوت و كرم برامكه در دیگران نبود.


[1] قدود جمع قد يعني بالا و خدود جمع خد يعني صورت و گونه.

[2] ببلاد الشيزو الران، مروج الذهب ج 2 ص 243.

[3] بتخانه.

[4] سياوخش بن كاوس.

[5] يعني سرزمين.